قسمت آخر منتشر شد.
همایون و ارغوان در آستانه ازدواج، قربانی خیانتی هولناک می شوند. همایون پشت دیوارهای زندان برای انتقام از سامان لحظه شماری می کند که مرگ از راه می رسد. آرشام یکتا متولد می شود. دختری به نام صحرا کنارش قرار می گیرد تا مسیر انتقام از خائنان برای آرشام هموار شود.
قسمت دوازدهم منتشر شد.
سریال داریوش، قصه مردی است که پس از یازده سال، به شهری که از آن گریخته بود، باز میگردد.
سریال «ارتش سری»، یک بازی گروهی استدلالی و استنتاجی است که داستان فرضی آن برگرفته از سریال پرطرفداری است به همین نام با موضوع وقایع جنگ جهانی دوم: نبردی میان پارتیزان ها و ارتش آلمان نازی برای نجات خلبان ها. داستان این سناریو از این قرار است: در خلال جنگجهانی دوم، ده نفر از بازیگران در نقش های متفاوت پارتیزان ، سرهنگ کسلر ، گشتاپو، خلبان، راینهارد و .... در کافه کاندید واقع در بلژیک 1945 جمع می شوند تا یک بازی واقعی و رئال را انجام دهند.
پسری به نام امید در مسطح فضایی تیانا جامانده است و به خاطر علاقهاش به دختر پادشاه تیانا (شیمبا) قصد برگشت ندارد اما دستگاه تصویری سفینه تورنادو آلارم میدهد. خانم خوشخیال در حال افتتاح تورنادو به عنوان رستوران تورنادو است اما بچهها…
عیسی فرهمند، کارمند بازرسی سازمان بهزیستی در جریان بازدید از یک مرکز نگهداری دختران خیابانی، متوجه باند فساد مشکوکی میشود که او را به یک مهمانی زیرزمینی ممنوعه میرساند.
بعضی از آدمها رو بیوقفه باید دوست داشت …داستانی است دربارهٔ رفاقت، عشق و خیانت بین سه خانوادهٔ بابک، مسعود و سهیل که شرکای کاری و دوستان قدیمی هستند. بابک سردبیر مجلهٔ پرفروشی است و سهیل و مسعود همکاران او در نشریه هستند، هرکدام در زندگی مشترکشان دچار مسائلی شدهاند و برای فرار از زندگی روزمره و کاری و چند روز دوری از همسرانشان تصمیم میگیرند بدون اطلاع خانواده به سفر مجردی و به اصطلاح خودشان ریکاوری بروند…
قسمت بیستم منتشر شد.
سریال یاغی که داستان آن حول محور رمان سالتو نوشته مهدی افروزمنش است، یک داستان جنایی و معمایی را قرار است روایت کند.
بزودی
چند میگیری گریه کنی 2 به کارگردانی علی توکل نیا محصول 1401 است. فیلم کمدی و طنز چند میگیری گریه کنی 2 فیلمی به نویسندگی رحیم بهبودیفر و تهیهکنندگی علی توکلنیا و حسن توکلنیا محصول سال 1398 است. این فیلم ادامه فیلم اول است که در سال 1385 اکران شدهاست.
ستاره دختر بیست ساله ای است که پس از مرگ پدرش که با موتورسواری روی دیوار مرگ گذران زندگی می کرده است، زندگی سخت و فقیرانه ای با مادرش اعظم و برادر کوچک ترش شهاب دارد. شهاب اکنون حرفه پدر را ادامه می دهد اما به دلیل بی علاقگی و ناشی بودن، مشتری چندانی ندارد و از همین رو محمود که با پدر شهاب و ستاره شریک بود تصمیم به بستن و تعطیلی دیوار مرگ می گیرد و پس از افتادن شهاب از دیوار و شکستگی پایش، در این امر راسخ تر می شود. ستاره با اصرار زیاد به محمود می قبولاند که خودش توانایی این حرفه را دارد و پس از تمرین فراوان، کارش با استقبال فراوان مشتریان و رسانه ها روبرو می شود…
دو جوان که برای انجام معاینات مربوط به معافی از سربازی به مرکز نظام وظیفه رفتهاند با هم آشنا میشوند و این آشنایی پیشدرآمد اتفاقات بسیاری برای آنها میشود.